آویشارآویشار، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

آویشار

چند خاطره خواندنی از آویشار

* یکی دو باری پیش اومده بود که وقت خواب شب که می رسید آویشار به بازی و حرف زدن و سرگرمی های دیگه مشغول می شد و باباش برای اینکه ساعت خوابش رو بهش یاد آوری کنه بهش می گفت: آویشار! دیگه وقتت تموم شد... برو بخواب... یه شب تو همون ساعتا که شیرین زبونیهای پسرکمون گل کرده بود و برام یه ماجرایی رو از روزی که گذرونده بود تعریف می کرد انقدر از شیرین زبونیهاش کیف می کردم که به باباش اشاره کردم به حرفاش گوش بده و بهش گفتم خب مامان بازم برام تعریف کن چی شد؟ ناقلا که متوجه اشاره من به باباش شده بود پاشد و همونطور که به طرف اتاق خوابش می رفت گفت: نه مامان! من دیگه وقتم تموم شده... *بعد آخرین باری که آویشار و بردیم دکتر و به خاطر کم غذایی آویشار باه...
25 آذر 1393

از بهترین لحظه های آذر 93

; شب دوازدهم آذر، کنار کیک تولد خاله مریم جون، یا به قول آویشار می یم جوووون! : در حال کادو کردن هدیه تولد خاله مریم به آویشار می گم، مامانی! خاله مریم نمی دونه براش کادو خریدیم، تا شمع کیک رو فوت نکرده نباید اینو ببینه، به محض رسیدن مریم، که قراره مثلا سورپرایز بشه، یه ریز حرف می زنه: خاله ! مادر جون برات کیک تَ لد خریده، ییمزه(قرمزه) روش هاپو داره... خاله! تا شمعها رو فوت نکردی نباید کادو تو ببینی!       بهترین لحظه های دو برادر... ...
13 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویشار می باشد